مردی با خود زمزمه کرد:
خدایا با من حرف بزن
یک سار شروع به خواندن کرد ...
اما مرد نشنید!
مرد فریاد برآورد
خدایا با من حرف بزن ....
آذرخش در آسمان غرید
اما مرد اعتنایی نکرد!
مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: پس تو کجایی؟؟؟؟
بگذار تو را ببینم ....
ستارهای درخشید اما مرد ندید!
مرد فریاد کشید: " خدایا یک معجزه به من نشان بده"...
کودکی متولد شد! اما مرد باز توجهی نکرد ...
مرد در نهایت یاس فریاد زد
خدایا خودت را به من نشان بده!
بگذار تو را ببینم ....
از تو خواهش میکنم ....
پروانهای روی دست مرد نشست
و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد ...
ما خدا را گم میکنیم در حالی که او در کنار نفسهای ما جریان دارد ...
خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست ...
تا به حال چند بار خوشیهایت را آرام و بیبهانه به او گفتهای؟؟
تا به حال به او گفتهای که چقدر خوشبختی؟
که چقدر همه چیز خوب است ...
که چه خوب است که او هست ...
خدا همراه همیشگی سختیها و خستگیهای ماست
زمانی که خسته و درمانده به سویش میرویم
خیال میکنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم او ما را دیده و حس کرده
اما گاهی بیپاسخ گذاشتن برخی از خواستههای ما نشانگر
لطف بیاندازه او به ماست.
خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد
به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد ...
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست ...
طبقه بندی: داستان در مورد خدا
شیطان پرستان اعتقاداتی دارند که شدیداً به آن پایبند هستند. جالب است که آنان خود را تنها گروه متفکر می دانند. از میان افکار آنان می توان به این موارد اشاره کرد.
ما کسانی هستیم که دانش را به جای جهل پذیرفتهایم. ما با آگاهی، درخت معرفت را انتخاب کردیم! راهی که شیطان نشان داد!. ما سیب درخت معرفت را می خوریم. ما کسانی را که حقـیقت را پایمال می کنند محاکمه می کنیم.
ما کسانی را که چیزی را کورکورانه دنبال می کنند، سـرزنش می کنیم. ما مخالف خداگرایی هستیم، ما بیرونی کردن گناه را نادرست و دردناک می دانیم ... ما به جای جمع کردن امتیاز همراه با ریاضت، برای رسیدن به دنیایی خوب بعد از مرگ، به شادی خویش و جسم معتقدیم.
این سخن فیلسوف غربی و از پایه گذاران شیطان پرستی فلسفی، نیچه را فراموش نکنیم که در فراسوی نیک و بد چنین گفت:
شیطان بیشترین بینش را راجع به خدا دارد؛ زیرا او از خدا دور می گردد. در حقیقت شیطان قدیمیترین دوستدار دانش است .
شیطان پرستان اعتقادات خود را بسیار سیاه می پندارند. اما این سیاهی را دلنشین می دانند. در ادامه اعتقادات آنان می خوانیم:
شیطان پرستی دنیایی را ترسیم می کند که هیچ روزنه امیدی برای آن تصویر نمی شود. به همین جهت شیطان پرستی را جهان تاریک می نامند.
شیطان پرستی حقیقتی را جستجو می کند که آن را در این جهان نمی توان یافت. در توجیه خود کشی چنین می گویند: می خواهیم به حقیقت برسیم و حقیقت در این دنیا به دست نمی آید.
و باز این سیاه نمایی را به گونه ای دیگر و به صورت عمومی ارائه می دهند. با نگاه به نوع کلام، می توان تشخیص داد که مؤسس این فرقه و سایر رهبران آن، در چه جامعه و چه موقعیتی زندگی می کردند. و همـچنین می تـوان نتیـجه گـرفت کـه در درون آنها چـه می گذرد. به قمست دیگری از اعتقادات شیطان پرستی توجه فرمایید.
زندگی در دنیا بر پایه دروغ است. و همه باورهای مردم بر پایه همین دروغ شکل گرفته است. همه عادت کرده اند دروغ بگویند، لذا اگر حرف راست هم بزنید کسی آن را باور نمی کند.
شیطان پرستی آئینی است که همه چیز را منفی ارائه می دهد.
آنتوان لاوِی مکتب خود را اینگونه معرفی می کند:
ما حتی خورشید را مانع از تابش نور می پنداریم. ما همه چیز را منفی می خواهیم، اگر به باغ سیب برویم همه سیب ها را کال می بینیم و اگر به تئاتر برویم همه بازیگر ها را لال می پنداریم.
شیطان پرستی معجونی است که هر آدم گرفتاری را به وحشی گری و نفرت سوق می دهد. کوره راه و مسیری است که به هیچ جا راه نداشته و بن بست است.
لاوِی در بیان اعتقادات خود که می توان به جرأت گفت، آن را از نظریات افرادی مانند نیچه گرفته است، می گوید:
رسماً اعلام می کنم که ما به مقصد نمی رسیم. شیطان پرست باید بداند، جاده ای که در آن قرار دارد پر از خط کشی های در هم و بر هم است. و او باید در یافتن راه خروج تا سر حد جنون و دیوانگی پیش برود و سر انجام مطمئن شود راه بازگشتی وجود ندارد. و باید با ما تا آخر مرگ بماند.
برگرفته از سایت http://mysavior.ir
طبقه بندی: آنتی ویروس گناه