همین که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشموسِ» بی سر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشم های ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیت ناآشکار ساقی غم
که جام زینب غم دیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانه های کلامش به جان دم سردان
شراره ها شد و آتش نشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمی رسند به آن اشک ها که زینب ریخت
مجله قدر
طبقه بندی: حضرت زینب (س)
نوشته شده در تاریخ
دوشنبه 92 شهریور 25 توسط بیتا علیلو