سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مؤسسه قرآنی نسیم ظهور

یا مهدی

دوباره جمعه

دوباره جمعه به سمت غروب راه افتاد

جهان دوباره به روزی چنین سیاه افتاد

اذان غربت ، باز از "نیامدن" دم زد

و باز لرزه بر اندام قبله‌گاه افتاد

کنار پنجره از دور سایه‌ای دیدم

که او نبود نگاهم به اشتباه افتاد

غروب آمد و رفت و دل گرفته شب

به یاد غیبت بی‌انتهای ماه افتاد

نیامد و دور از چشم‌های روشن او

زمین چقدر خطا کرد و در گناه افتاد

دوباره جمعه این جمکران تباه شد و

جهان بی او از چشم عشق، آه! افتاد

خدای من! این نامه فغان چندم بود

که باز تا شد و آرام توی چاه افتاد؟ ...

دوباره جمعه

منبع: مجله قدر





طبقه بندی: شاعرانه‌ها، از انتظار ...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 شهریور 25 توسط بیتا علیلو

فقط کافی است یکبار به من زنگ بزنند هر کس باشد سریع نامش را ذخیره می‌کنم جزئیات را هم اضافه می‌کنم تا با اسم دیگری اشتباه نشود موبایل‌های امروز حافظه‌های بالائی دارند و مشکلات ما آدم‌های قرن 21 را خوب حل می‌کنند هر کس زنگ می‌زند سریع می‌شناسم و گرم سلام علیک می‌شوم طرف تا می‌گوید: «شناختید؟» شغل و سِمت و اسم کوچک و ... را ردیف می‌کنم، ذوق زده می‌شود که من چقدر با معرفت هستم و هنوز او را به یاد دارم.

شنبه‌ها و یکشنبه‌ها می‌آید و می‌رود و به جمعه ختم می‌شود جمعه‌ها می‌خوابم و بلند می‌شوم و به همه کارهایم می‌رسم و غروب جمعه دلتنگی به اوجش می‌رسد و قلبم می‌گیرد و من اصلاً حواسم نیست چرا غروب‌های جمعه دلتنگم.

امروز کتابی می‌خواندم درباره تو بود خیلی چیزها فهمیدم، نوشته بود به برکت وجود توست که آفتاب طلوع می‌کند و به سفارش توست که ما پا برجاییم و روزهایمان می‌گذرد تو از احوال همه باخبری و ما چه غافلیم از روز‌هایی که بی‌تو می‌گذرد، سلام‌هایی که بی‌جواب می‌ماند و ...

چرا نامت را ذخیره نکرده‌ام؟ تو که بیشتر از همه به من زنگ می‌زنی. تو که هر لحظه سراغم را می‌گیری، تو که بیشتر از همه هوایم را داری! چرا هر دفعه که زنگ می‌زنی برایم ناشناسی؟ چرا من معرفت نشان نمی‌دهم و نمی‌گویم که تو را می‌شناسم، تویی که از همه آشناتری؟ چرا صفاتت را ذخیره نکرده‌ام؟ شغلت و سِمتت را؟ تویی که از همه مهمتری و همه امورات جهان به اشاره تو اداره می‌شود.

گوشی را برمی‌دارم، زنگ را تنظیم می‌کنم، اولین تماس صبح هر روزم، آقایی است که آشناترین است، گوشی که زنگ می‌خورد نوشته شده است «امام مهربانی ها» امامی که بین ماست و با ما زندگی می‌کند می‌خواهم خیلی چیزها را بنویسم، بنویسم امام عصر، بنویسم منتهای آرزوی آرزومندان، برقرار کننده عدالت و ... اما نه، اینها را نمی‌نویسم، در ذهنم ذخیره می‌کنم تا هر لحظه با یاد تو بگذرد گوشی‌ام که زنگ می‌خورد یادم می‌افتد که به تو سلام بدهم: السلام علیک یا مولایی یا صاحب‌الزمان

نامت را ذخیره میکنم

منبع مجله سه یک سه





طبقه بندی: از انتظار ...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 شهریور 25 توسط بیتا علیلو
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin

قالب وبلاگ