دوباره جمعه
دوباره جمعه به سمت غروب راه افتاد
جهان دوباره به روزی چنین سیاه افتاد
اذان غربت ، باز از "نیامدن" دم زد
و باز لرزه بر اندام قبلهگاه افتاد
کنار پنجره از دور سایهای دیدم
که او نبود نگاهم به اشتباه افتاد
غروب آمد و رفت و دل گرفته شب
به یاد غیبت بیانتهای ماه افتاد
نیامد و دور از چشمهای روشن او
زمین چقدر خطا کرد و در گناه افتاد
دوباره جمعه این جمکران تباه شد و
جهان بی او از چشم عشق، آه! افتاد
خدای من! این نامه فغان چندم بود
که باز تا شد و آرام توی چاه افتاد؟ ...
منبع: مجله قدر
طبقه بندی: شاعرانهها، از انتظار ...
نوشته شده در تاریخ
دوشنبه 92 شهریور 25 توسط بیتا علیلو